درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
  • ردیاب جی پی اس ماشین
  • ارم زوتی z300
  • جلو پنجره زوتی

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل نوشته های تنهایی و آدرس norkhiriyan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 46
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 111
بازدید کل : 38560
تعداد مطالب : 114
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1



دل نوشته های تنهایی
دل نوشته های تنهایی من






دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 

 

 

خدای من
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهایم نکن . . .



سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:, :: 2:27 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 

 

 

میخوانمت در بلندی که خودت بلند ترینی

 میخوانمت به مهربانی که خود مهربان ترینی

 میدانمت به رحمتت که خودت رحیم ترینی

میدانمت به بزرگی که خودت بزرگترینی

همه این میخوانمت ها و میدانمت ها بهانه ای هست

تا بگویم خدایا دوستت دارم ، من خدا را دارم!



سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:, :: 2:22 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 



سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:, :: 2:19 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 بعضی وقتا مجبوری...

تو فضای بغضت بخندی..
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی..
شاکی بشی ولی شکایت نکنی...
گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن...
خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری...
خیلی ها دلتو بشکن و تو فقط سکوت کنی..
 



پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 1:17 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست،

اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست.

ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست،

آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست.

ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست ،

غم تلخی که در سینه دارم فراموش شدنی نیست .




5.jpg



پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 12:50 قبل از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 چه ساده قلبمان را دو دستی چسبیدیم که مبادا کسی آن را بدزدد و عاشقمان کند
غافل از اینکه برای عاشق کردنمان عقلمان را می دزدند و حالا ما ماندیم و
قلبی که اندیشیدن بلد نیست{-60-}




7.jpg



پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 12:39 قبل از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 گریــــــه شاید زبان ضعـــف باشد
شاید کودکــانه ، شاید بی غــرور
اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شـــود
می فهمــــم نه ضعیفم ، نه کودکم ، بلکه پر از احساســـم …
.




3.jpg



پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 12:32 قبل از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 گاهی جریان زندگی، آنقدر سخت می شود که کار از توکل کردن به خدا و کمک خواستن از او می گذرد...

گاهی زمان، آنقدر سخت می گذرد، که نه دلداری، دردی را دوا می کند و نه صبر...
گاهی آنقدر تنها میشوی که حرف های دیگران، برایت پوچ و مبهم میشود...
گاهی فکر می کنی مخصوصا در بازی زمانه گرفتار شدی، طوری که دیگر راه گریزی نیست...

می دانم، آنقدر زندگی برایت سخت می شود که تنها، فکر نیستن آرامت می کند، فکر مردن...
ولی یک چیز را خوب می دانم، خداوند زمانی به فریادمان می رسد، که حتی در خیالمان هم تصور نمی کنیم،

فقط باید بخواهیم... با تمام وجود...




images.jpg



پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 12:28 قبل از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 دلت تنگ یک نفر که باشد !  

تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد ؛ 

و لحظه ای فراموشش کنی ،

فایده ندارد .... تو دلت تنگ است ،

دلت برای همان یک نفر تنگ است ! 

تا نیاید ... تا نباشد ....

هیچ چیز درست نمی شود ... !!!

 



شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 4:16 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 غربت

 

ميدوني غربت يعني چي؟

 

يعني ازصدا و نگاه کسي که دوستش داري ، دورباشي



شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 4:11 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

  وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشه بیشتر تنهاست


چون به هیچکس جز همان آدم فکر نمی کنه 



شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 4:9 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 



شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 4:0 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 



شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 3:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 



شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 3:56 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 

 

ایستاده ام....     
 بگذار سرنوشت راهش را برود  !!        
 من....   
 همین جا....    
 کنار حرف هایت....    درست رو به روی دوست داشتنت...     
 و   در عمق نبودنت...      محکم ایستاده ام (!)



پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 11:21 قبل از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 چوپان قصه ی ما دروغ گو نبود.. تنها بود... از فرط تنهایی فریاد گرگ سر می داد...افسوس کسی تنهایی اش را درک نکرد و همه در پی گرگ بودند... و در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان چقدر تنهاست..

 

 



سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, :: 3:46 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان
تنهایی قشنگ‌ترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به هیـــــچ‌کـــــس نداری...

سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, :: 3:42 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 هروقت که دل کسی را شکستید روی دیوار میخی بکوب تا ببینی که چقدر دل شکستی هروقت که دلشان را بدست آوردی میخی را از روی دیوار بکن تا ببینی که چقدر دل بدست آوردی اما چه فایده که جای میخ ها بر روی دیوار می ماند

 



سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, :: 3:16 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 خودت...

من می نویسم که شاید

لحظه ای

توانسته باشی خودت را خوانده باشی...

 

 

 

 
امشب یهو دلــــــــــــم کودتا کرد...

تو رو می خواســـــــــــت..
ســَـرَم رو کردم زیر ِ بالشت
آروم به دلـــــــــــم گفتم
خــــــــــفه شو....

دوره دموکراسی گذشته.... می زنم لهـــــــــت میکنمااا


دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, :: 3:19 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 بعضی دردها و چیزها

چــــــــــــــــــــــــقدر دیدن و شنیدنش تحمل میخواد....

خالی ام از حرف....

پرم از دلتنگی!!


 

 



دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, :: 3:16 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 تنـــهایـــی " بـــا ارزشـــه "... 

چـــون ... 
خالـــی از آدمهـــای " بـــی ارزشـــه " .............




دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, :: 3:14 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 خــ ـــدا...

 

 حرفهایم را تعبیر میکنی . . .

سکوتـــــــــــــم را تفســــــــــــیر !

 

 

دیــــــــروزم را فراموش . . .
 
فردایــــــــــــــم را پیشگویی!
 
به نبودنم مشکوکی . . . در بودنم مُردَد !
 
...
  
من . . . !!!
     
کجای این نمایشم . . . ؟!
 
 


دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, :: 3:14 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 من نمیشمارم 

 این "دوستت دارم" گفتن های یک طرفه را! 

چیزی به من بدهکار نیستی 

سکوتت را هم دوست دارم!

 




دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, :: 3:12 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 جـــــازه خــــدا؟ میشه ورقمو بـــدم؟میدونم وقت امتحــــــان تموم نشده ولی خسته شــــدم ......

 



دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, :: 3:11 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 



چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, :: 3:37 بعد از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 



چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, :: 10:56 قبل از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

  ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ

ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ
ﮐﻨﻢ؟ !
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ … ﻭ… ﮔﻔﺖ :
ﺁﯾﺎ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻭﺳﺮﺧﺲ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﻠﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ…
ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ: ﻣﻮﻗﻌﯿﮑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻭ ﺳﺮﺧﺲ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪﻡ ، ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ
ﺍﺯﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﻤﻮﺩﻡ …
ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺳﺮﺧﺲ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻙ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ
ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺭﺷﺪ ﻧﮑﺮﺩ… ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻗﻄﻊ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﮑﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺳﺎﻝ ﺳﺮﺧﺴﻬﺎﺑﯿﺸﺘﺮ ﺭﺷﺪ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺧﺒﺮﯼ
ﻧﺒﻮﺩ .
ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺳﻮﻡ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﻣﺒﻮﻫﺎ ﺭﺷﺪ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ .
ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﭘﻨﺠﻢ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﻛﻮﭼﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﺪ…
ﻭ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﺷﺶ ﻣﺎﻩ ﺍﺭﺗﻔﺎﻋﺶ ﺍﺯ ﺳﺮﺧﺲ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺭﻓﺖ .
ﺁﺭﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻗﻮﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩ!!!
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﻭ
ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺑﻮﺩﯼ
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﺴﺘﺤﻜﻢ ﻣﯿﺴﺎﺧﺘﯽ ؟؟؟!!!
ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ .
ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻮ !


چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, :: 10:53 قبل از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 http://up.alamto.com/morteza/img/lovepics-07.jpg

 

ﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼ ﺣﮑﻢ ﻣﯿﺰﻧﯽ!!

ﺩﻡ ﺍﺯ ﺣﮑﻢ ﺩﻝ ﻣﯿﺰﻧﯽ!!

ﭘﺲ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ!!

ﻗﻤﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﺗﮑـــــ ♥ﺩﻝ♥ ﺭﺍ

ﺑﺎ ﺧﺸﺖ برﯾﺪ!!

ﺑﺎﺧﺖ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ!!

ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﻝ ،ﺩﻝ ﻧﺒﻨﺪﻡ

ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺩﻝ ﺣﮑﻢ ﻧﮑﻨﻢ

ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮ ﺯﺩ ﺟﺎﯾﺶ ﺳﻨﮓ ﺭﯾﺨﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ

ﺧﺸﺖ ﺗﮏ ﺑﺮﯼ ﻧﮑﻨﻨﺪ

 


چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, :: 10:49 قبل از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان

 گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!


پرسیدند : چه می کنی ؟

پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و...

آن را روی آتش می ریزم !

گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!

گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟

پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!

 


چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, :: 10:48 قبل از ظهر ::  نويسنده : اصغرنورخیریان